امام زمان 4

 

مدّتی می‌گذرد و طلبه چیزی نمی‌گوید و استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد، جرئت نمی‌کند از او سؤال کند، ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر استاد تمام می‌شود و روزی به وی می‌گوید: آقای عزیز! از عرض پیام من خبری نشد؟ می‌بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می‌کند. استاد می‌گوید: عزیزم! خجالت نکش. آنچه فرموده‌اند، به حقیر بگویید؛ چون شما قاصد پیام بودی (و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین).

 

حجّت الاسلام قدس می‌گوید:
روزی آقا فرمودند: در «تهران»، استاد ‌ای بود که «لُمعَتین» را تدریس می‌کرد. مطّلع شد که گاهی از یکی از طلّاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق‌العادّه دیده و شنیده می‌شود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود و نویسندگان، چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می‌شود و وی هرچه می‌گردد، آن را پیدا نمی‌کند و به تصوّر آنکه بچّه‌هایش برداشته و از بین برده‌اند، نسبت به بچّه‌ها و خانواده عصبانی می‌شود. مدّتی بدین منوال می‌گذرد و چاقو پیدا نمی‌شود و عصبانیّت آقا نیز تمام نمی‌شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس، به استاد می‌گوید:
آقا! چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته‌اید و فراموش کرده‌اید. بچّه‌ها چه گناهی دارند! آقا یادش می‌آید و تعجّب می‌کند که آن طلبه چگونه از آن اطّلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین می‌کند که او با اولیای خدا سر و کار دارد، روزی به او می‌گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می‌شود، می‌گوید: آقای عزیز! مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید. به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرّف می‌شوید؟
استاد اصرار می‌کند و شاگرد ناچار می‌شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می‌گوید: عزیزم! این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می‌دانند، چند دقیقه‌ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدّتی می‌گذرد و طلبه چیزی نمی‌گوید و استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد، جرئت نمی‌کند از او سؤال کند، ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر استاد تمام می‌شود و روزی به وی می‌گوید: آقای عزیز! از عرض پیام من خبری نشد؟ می‌بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می‌کند. استاد می‌گوید: عزیزم! خجالت نکش. آنچه فرموده‌اند، به حقیر بگویید؛ چون شما قاصد پیام بودی (و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین).
آن طلبه با نهایت ناراحتی می‌گوید: آقا فرمود: «لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم. شما تهذیب نفس کنید؛ من خودم نزد شما می‌آیم.»

 

منبع : سایت موعود


مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : استاد ,می‌گوید ,می‌شود ,روزی ,می‌کند ,پیام ,استاد می‌گوید ,می‌گوید عزیزم ,آقای عزیز ,می‌گوید آقای ,عزیزم خجالت ,استاد می‌گوید عزیزم ,می‌گوید عزیزم خجالت ,می‌کند استاد می‌گوید
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مقاوم سازی و برش بتن املاک توقف خرید فروش رهن اجاره zoology فروشگاه اینترنتی دیاگ دانلود تمامی فایل های مورد نیاز برای دانش آموزان و دانشجویان فروش محصوللات فرهنگی امین احمدی Jey Oil Refining Company مجله آشپزی ایران بانو